رهام رهام ، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

رهام، عشق مامانی و بابایی

پسر 13 ماهه مامان، شیرین مامان

عزیز دلم رهام نازنینم 13 ماهگیت مبارک بالاخره فرصت شد بیام سراغ وبلاگت پسر گلم داری راه می افتی و این روزا خودت هم تمرین میکنی، دستتو ول میکنی و راه میری و خودت هم از این بابت خوشحال میشی بیشتر کارامونو تقلید میکنی  وقتی میخوایم بریم بیرون کفش و جورابتو میارم که بپوشونم خودت برمیداری و میخوای پات کنی، فدای اون پاهای کوچولوت شم چند بار شعر چشم چشم دو ابرو رو برات خوندم و چشم و ابرو و ... با انگشت نشونت دادم حالا تا میگم رهام چشمم کو انگشتتو فرو میکنی تو چشمم :)))))) حسابی بابایی شدی و تا صدای زنگ در یا تلفن میاد میگی بابا، خیلی دوست داری بابایی باهات بازی کنه و دلت حسابی براش تنگ میشه ( حسودیم ...
16 آبان 1393

تولدت مبارک یکی یدونه مامان

پسر نازنین مامان یک سال پیش قدم به این دنیا گذاشتی و همه ی دنیای من و بابایی شدی با تمام وجودمون دوستت داریم عزیزم   پسر قشنگم مامان اولین اتفاق زیبا این بود که روز تولدت اولین قدمهاتو برداشتی چند ثانیه بدون کمک ایستادی و 2 قدم هم برداشتی و از اون روز خودت هم داری سعی میکنی که تنها بایستی و قدم برداری، وقتی وایسادی دستتو ول میکنی و چندتا قدم برمیداری و از این بابت خودت هم ذوق میکنی. وزنت آخر دوازده ماهگی 10.600 و قدت 75 شده بود  خیلی بیشتر از قبل با اسباب بازی هات سرگرم میشی و خودت تنها بازی میکنی. یه ماهی میشه که یاد گرفتی با نی آبمیوه بخوری و خیلی دوست داری خیلی خوب حرفا و منظور مارو متوج...
20 مهر 1393

پسر نازنین مامان یازده ماهگیت مبارک

عشق مامان چه زود یازده ماه گذشت و تو هر روز تغییر میکنی و بزرگتر میشی و با کارای جدید بهترین احساسو به من و بابایی میدی. باورم نمیشه ماه دیگه تولدته کوچول موچول من. از خدا سپاسگزارم به خاطر بودنت، به خاطر شادی و آرامشی که به زندگیمون دادی.     تلاش برای خرابکاری     و بالاخره نتیجه داد     همش در حال فرار بودی و نذاشتی یه عکس خوب ازت بگیرم       عزیز مامان به بابایی میگی "بابا" و من همچنان "ماماما" هستم. وقتی شیر میخوای و میای سراغم میگی "نانا&...
14 شهريور 1393

دهمین ماهگردت مبارک جوجه جونم البته با تاخير! و يه عالمه عكس تازه

    بارالهـــا به خواب کــودکم آرامش به بیـــداری اش عـا فیت به عشـــقـــش ثبــــات به مهــــــــرش تــــداوم و به عمرش برکت جاودان عطا کن شـکــــــرانه اش بـا مــــن     عزیز دلم مثل فرشته ها خوابیدی        عشق مامان تو این مدتی که فرصت نشده برات بنویسم کلی تغییر کردی و کارای جدید یاد گرفتی. دیگه اصلا یه جا بند نمیشی و داری حسابی شیطون میشی، صبح که از خواب بیدار میشی اول پا میشی میشینی و بعد چشماتو باز میکنی و شروع میکنی به تجسس. همه جارو میگیری و می ایستی و چند قدمی هم تو همون حالت میری. نمیدونم چرا اینقدر به جا...
27 مرداد 1393

نهمین ماهگرد پسرناز مامان

 عزیز دلم نهمین ماهگردت هم مبارک  امیدوارم همیشه سلامت باشی و لبای نازت بخندن. اینبار خونه مادری و پدر جون (مامان و بابای بابایی) برات ماهگرد گرفتیم.           اینم دندونای قشنگت پسرم     وقتی میگم رهام دنتوناتو نشون بده زبونتو در میاری و نمیخوای دندوناتو به کسی نشون بدی      عزیز دلم دوتا دندونای بالایی هم 93/4/15 سر در آوردن بیرون و گاهی خیلی کلافه ات میکنن و بیشتر از پایینی ها اذیت میشی.     هندونه خوردن عسل من    ...
16 تير 1393

هشتمین ماهگردت مبارک جوجه جونم همراه با شرحی از نه ماهگیت

عزیز دل مامانی این ماه برای شما و ما پر بود از اتفاقات شیرین و دوست داشتنی  شما 93/3/19 شروع کردی به چهار دست و پا رفتن و 93/3/30 هم اولین دندونت سر درآورد بیرون، الهی من فدای اون دندونای تیز و قشنگت بشم. میخوای بایستی، سعی میکنی دستتو بگیری به اینور و اونور و وایسی.  دیگه چهار دست و پا همه جای خونه رو میگردی و حسابی باید حواسم به شما ورووجک باشه، هر جا میرم تند تند پشت سرم میای و وقتی هم پیشت نیستم دنبالم میگردی و میای پیشم. تا صبح 3 یا 4 بار برای شیر خوردن بیدار میشی و بیشتر دوست داری روی تخت مامان و بابا بخوابی، تا میذارمت تو تخت خودت هی غلت میخوری و وول میخوری و آخرشم گریه میکنی و دوباره میارمت پ...
3 تير 1393

یه پست ویژه

عزیز دل مامان این یه پست ویژه ست برای تشکر از دوستان و به ویژه همکارای مهربون بابایی که همیشه بهمون لطف داشتن و دارن و شما رو خیلی دوست دارن و وقتایی که مامان وقت نمیکنه وبلاگ شما رو آپ کنه سراغ وبتو میگیرن. از همه خیلی خیلی سپاسگزارم و از طرف رهام جونم هم ازتون تشکر میکنم.    ...
4 خرداد 1393

هفت ماهگی پسری جونم

عزیز دل مامان سلام اول از همه به خاطر این تاخیر یک ماهه از شما عسل خودم عذرخواهی میکنم، البته میدونم که هیچ عذری پذیرفته نیست ولی خوب خیلی سرمون شلوغ بود این یک ماه  زودی میرم سر شیرین کاریهات و کارایی که این ماه انجام میدی و کارایی که تازگی یاد گرفتی. تقریبا 3، 4 هفته میشه که دیگه خودت میشینی. وقتی میگم دست دست دس دسی شما دست میزنی و میخندی  ماشین سواری و ماشین بازی رو دوست داری و سوار ماشین که میشیم بلند از خودت صدا در میاری و مثلا قان قان میکنی. توی خونه هم وقتی ماشیناتو میذارم کنارت که بازی کنی میگیری تو دستات و همینطور که حرکتشون میدی صداشونم در میاری. قربونت برم نارنده ی (راننده) من. حموم...
4 خرداد 1393