دهمین ماهگردت مبارک جوجه جونم البته با تاخير! و يه عالمه عكس تازه

بارالهـــا
به خواب کــودکم آرامش
به بیـــداری اش عـافیت

به عشـــقـــش ثبــــات
به مهــــــــرش تــــداوم
و به عمرش برکت جاودان عطا کن
شـکــــــرانه اش بـا مــــن

عزیز دلم مثل فرشته ها خوابیدی 

عشق مامان تو این مدتی که فرصت نشده برات بنویسم کلی تغییر کردی و کارای جدید یاد گرفتی.

دیگه اصلا یه جا بند نمیشی و داری حسابی شیطون میشی، صبح که از خواب بیدار میشی اول پا میشی میشینی و بعد چشماتو باز میکنی و شروع میکنی به تجسس.

همه جارو میگیری و می ایستی و چند قدمی هم تو همون حالت میری.

نمیدونم چرا اینقدر به جارو برقی و جارو شارژی و قابلمه ها علاقه مند شدی و شدن جزو اسباب بازی های شما، البته بگذریم که کنترل ها و تلفن هم خیلی وقته که اسباب بازی شما شدن.

تا میرم تو آشپزخونه دنبالم میای و پامو میگیری و غرغر و نق نق که برگردم کنارت و باهات بازی کنم.

گاهی خیلی قشنگ منظورتو بهمون میفهمونی که چی میخوای یا میخوای چیکار کنیم برات. با انگشت اشاره میکنی به چیزایی که توجهتو جلب میکنه و برات جالبه و لباتو غنچه میکنی. وقتی صدای زنگ آیفون میاد اشاره میکنی به در که من درو باز کنم.

خیلی قشنگ میرقصی، مخصوصا دستتو انقد قشنگ از مچ حرکت میدی. برات فیلم گرفتم از قر دادنت، دست دسی هم میکنی.

رابطه ات با خانم ها خیلی بهتر از آقایونه و دوست داری با همه ارتباط برقرار کنی. وقتی هم میبینی کسی بهت توجه نمیکنه اول سعی میکنی توجهشو جلب کنی و اگه جوابتو ندن بهت بر میخوره و میزنی زیر گریه. 

31 تیر ماه امسال که پنجمین سالگرد ازدواج مامان و بابایی بود شما اولین مسافرتتو رفتی و خدارو شکر خیلی پسر خوبی بودی و با وجود شما کلی بهمون خوش گذشت.

دندونای پنجم و ششمت هم سر درآورده بیرون.

بابایی برات یه استخر کوچولو گرفته که بعضی از روزا برات آب میکنم تا آب بازی کنی.

دهمین ماهگردت مبارک کلوچه ی مامان

عکسای اولین مسافرت کوچولوی مامان  -  مرداد 93 / رامسر

چند تا عکس هم از  16 مرداد تولد کیارش جون برای یادگاری میذارم ، خیلی بهمون خوش گذشت.