رهام رهام ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

رهام، عشق مامانی و بابایی

هفته سی و چهارم و به گفته دکتر هفته سی و پنجم

سلام عشق مامانی خوبی عسل شیرینم؟ایشالا که خوب خوبی. این هفته من و شما وارد هفته سی و چهارم شدیم. دیروز با بابایی رفتیم دکتر برای چکاب خدارو شکر همه چی خوب بود مامانی هم این دو هفته با سعی فراوان  فقط 700 گرم وزن اضافه کرده بود. آفرین به مامانی و اما ما که آخر سر از این هفته های بارداری در نیاوردیم مامانی دیروز خانم دکتر گفتن تو هفته سی و پنجم هستیم و من این شکلی بودم  عسل مامانی این هفته های باقی مونده هم پسر خوبی باش و حسابی از خودت مراقبت کن. 5 ، 6 هفته دیگه منتظرت هستیم مامانی که بیای بغلمون. ای جونننننم. ...
4 شهريور 1392

لذت پدر بودن

سلام رهام جونم میدونستی شراب زندگی منی با وجودت مست زندگی شدم روز شماری میکنم تا بیایی تو زندگی من و مامانت . تازه دارم میفهمم پدر شدن به چه معناست ، دارم یاد میگیرم پدر باشم یه پدر خوب برای رهام جونم . وجودت باعث انگیزه چند برابر شده برای من انگیزه ای که نمیتونم وصفش کنم . دوست دارم شراب زندگیم مهرماه منو سیراب خودت کن ...
19 مرداد 1392

هفته سی و یکم

سلام عسل مامان خوبی مامانی؟ الهی فدات بشم که دیگه کم کم داره جات تنگ میشه. جوجه مامانی امروز چهارشنبه 16 مردادماه هست و آخرین روزای هفته سی و یکم هم داره میگذره ایشالا شنبه وارد هفته سی و دوم میشیم و ماه هشتم هم شروع میشه. عسلی جونم دلم برات یه کوچولو شده.نمیدونی وقتی با اون دست و پاهای فنقلیت شکم مامانو فشار میدی چه حالی میشم. همش میگم کاش یه جوری میشد احساسات رو هم مثل فیلم ضبط کرد و این احساس این روزامو به شما گل قشنگم ضبط میکردم. من و بابایی خیلی خیلی دوست داریم مامانی. دوست ندارم این روزا بگذره خیلی حال خوبی دارم همشم واسه خاطر بودن شما هست البته یه روزایی هم کلی کم صبر میشم و همش دوست دارم این 2 ماه باقی مونده هم زود بگذره که ...
16 مرداد 1392

هفته سی ام

سلام جیگولیه مامان خوبی عسلم؟ آره بابا خوبی از ورجه وورجه کردن و شیطونی هات معلومه که خدارو شکر خوب و سرحالی مامانی. عزیزم من و شما امروز وارد هفته سی ام شدیم و از این هفته تا آخر راهمون 10 هفته دیگه باقی مونده. چقد زود گذشت. ولی این روزای گرم و طولانی تابستونی دیر میگذرن. راستی خبر خوب اینکه فردا دارم میام که ببینمت عزیزم.  ببینم چقدی شدی جوجو طلا، چه شکلی شدی؟ خوب بزرگ شدی تو این مدت؟ عسلی جونم چهارشنبه رفتیم استخر و ورزش ، وای که چقد خوب بود فکر کنم شما هم کیف کردی. سعی میکنم دست کم هفته ای یه جلسه رو برم که زحمت بردنمون می افته رو دوش دایی جونی. آخه بابایی وقت نمیکنه. تازه 31 تیر یعنی دوشنبه هم سالگرد ازدواج منو بابای...
5 مرداد 1392

هفته بیست و هشتم و عکسای اتاقت جوجوی مامانی

سلام پسر نازم این هفته ای که گذشت هفته بیست و هشتم من و شما بود. عسل مامان شنبه رفتیم آزمایشم رو انجام دادم و یکشنبه هم واکسن کزاز زدم. و بالاخره کارای اتاقت تموم شد. البته بیشتر به خاطر این طول کشید که دو بار تغییر دکوراسیون دادیم و همه چیز جابه جا شد. عسلی من فکر کنم شما صدای مامانیو میشنوی و میدونی که دارم با شما حرف میزنم وقتی دستمو میذارم روی شکمم و قربون صدقت میرم و باهات حرف میزنم گوله میشی زبر دستم همونجا که دستمو گذاشتم بعدش وقتی نوازشت میکنم شروع میکنی به تکون خوردن و ورجه وورجه کردن. عاشقتم مامانی. از بابایی بگم که حسابی منتظر شماست و دل تو دلش نیست که این سه ماه باقی مونده هم به سلامتی بگذره و بیای بغلمون و حسابی می...
27 تير 1392

معنی اسم عسل مامانی

از پهلوانان ایرانی شاهنامه فردوسی  پسر  گودرز  و نوه کشواد  زرین کلاه  و همچنین پدر فرهاد بود او از شجاعان گیتی بود و در زمان کیخسرو جنگهای مردانه‌ای نمود. وی در جنگهایی که با تورنیان و خاقان چین و جنگهایی که به خونخواهی سیاوش برپا می‌شد، به فرماندهی گودرز پدر خود و یا رستم شرکت می‌کرد. در پهلوی همان گودرز کشوادگان در شاهنامه فردوسی است. در شاهنامه فردوسی گودرز کشوادگان به ظن یا از روی اخبار اساطیری کهن صاحب درفش شیر نشان معرفی شده‌است. رئو+هوم=رئوهام=رُهام 1- به معنای پرنده ای که شکارچی نیست، پرنده شکست ناپذیر .(در پارسی) 2- شراب با شکوه .(در اوستایی)، (س...
16 تير 1392

هفته بیست و هفتم و چکاب مامانی و عسلی

سلام پسری جونم خوبی مامانی؟ عسلکم دیروز برای چکاب رفتیم پیش خانم دکتر مهربونمون. اسم ایشون خانم دکتر فیروزه رحیمی هست و منو شما میریم بیمارستان صارم، هم برای چکاب و هم قراره ایشالا شما همونجا به دنیا بیای.  خدا روشکر عزیزم همه چیز خوب بود و خانم دکتر از وضعیت هردوتامون راضی بودن. برامون یه سونوگرافی نوشتن که باید نزدیکای تاریخ بعدی چکاب انجام بدیم و دو تا آزمایش. و ناگفته نماند که مامانی باید واکسن کزاز هم بزنم.  از ماه دیگه هم باید هر دو هفته 1 بار بریم پیش خانم دکتر. قربونت برم مامانی. خیلی دوست دارم و هر ثانیه خدای مهربونو به خاطر بودنت شکر میکنم و ازش سلامتی شما رو میخوام.  راستی عسل مامانی 31 هم...
16 تير 1392

هفته بیست و پنجم

جوجه ی ناز مامان سلام خوبی عسلم؟ قربونت برم مامانی که تکون خوردنات داره عوض میشه. میتونم حس کنم که بزرگتر شدی. ولی هنوز جات تنگ نشده و جا برای شیطونی زیاد داری.  عسل مامانی، این روزا مشغول چیدن اتاقت هستم. مامان جونت پرده های اتاقتو دوخته و با کمک بابایی وصلشون کردن. دست گلشون درد نکنه. عسلی آرزومه که منم مثل مامان جونت (مامانم) یه مامان نمونه باشم. خدا حفظش کنه برامون.  سعی میکنم زودتر اتاق شما رو آماده کنم که خیالم راحت بشه. آخه هرچی سنگین تر بشم کارا برام سخت میشه. بابایی که دلش ضعف میره برای اتاق شما. میگه اصن اینجا اتاق من و پسرمه.  به محض اینکه کارای اتاقت تموم بشه برات عکس میگیرم و تو وبلاگت میذارم ی...
5 تير 1392

یه روز خوب

سلام پسری  حالت خوبه جوجه مامان؟ ایشالا که خوب باشی.  عسل مامان هفته دیگه میریم پیش خانم دکتر مهربونمون تا چکاب بشیم و خانم دکتر برامون آزمایشهای این ماهو بنویسه. الان آخر هفته 24 هستیم و ابتدای ماه ششم.  پسر گلم امروز روز خوبی برای مامان بود. امروز همکار مامانی (خاله آناهیتا) با خواهر گلش خاله دنیا که دوست مامانی هم هست اومدن خونمون دیدن من و شما گلم، دلم براشون تنگ شده بود. دلم برای شرکت و همه سختی هاش و روزای خوبش هم تنگ شده . خیلی با هم حرف زدیم . خوشحالم که دوستای خوب و با معرفتی دارم که به یادم هستن.  ...
30 خرداد 1392