رهام رهام ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

رهام، عشق مامانی و بابایی

روز دیدار نزدیک شد

1392/2/25 10:38
نویسنده : مامان مهدیه
204 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان

خوبی مامانی؟ 

دل تو دلم نیست عسلی، به خاطر فردا، آخه فردا میریم سونوگرافی.

فردا هم میتونم صدای قلب کوچولوتو بشنوم هم میتونم قدوبالای نازنینتو ببینم. 

وای که دلم یه ذره شده برات. این فاصله های بین سونوگرافی خیلی دیر می گذرن.

تازه فردا اگه افتخار بدی معلوم میشه که دختر نازه من و بابایی یا پسر ناز ما. آرزوی من و بابایی فقط سلامتی تو هست عزیزم، فرقی نداره که دخملی یا پسر. من و بابایی عاشقتیم.

تکوناتم بیشتر شده، این یکی از خوشبختی های من هست که خیلی زود تکوناتو احساس کردم. وقتی یه روز کم تکون می خوری دلم تنگ میشه. خدا خدا میکنم یه حرکتی واسه مامانی بزنی. منم کلی ذوق کنم.

نمی دونی که خاله مهشاد و دایی سینا چقدر دوست دارن. دیگه برای همه شدی عسل مسلی،همه به این اسم صدات میکنن.صبح که مامان جونت (مامان خودم) زنگ میزنه تا احوالمونو بپرسه اول حال تورو میپرسه میگــــه: "عسلـــــــــــــی خوبه؟!"لبخند  خلاصه که مامان جون کلی خاطرخواه داری.

دارم کم کم اتاقتو درست میکنم. برات سرویس چوبتو خریدیم. برات کالسکه و کریر هم خریدیم.

یه پرده های خوشگلی خریدیم با مامان جون برات که نگو. ما مان جون داره زحمت دوختنشو میکشه. میخوام برم سراغ تزئینات اتاقت. کلی فکرای قشنگ تو سرم هست که با کمک بابایی یه اتاق قشنگ برات آماده کنیم. منو بابای مهربونت بی صبرانه منتظر روزی هستیم که تورو تو آغوشمون بگیریم.

دوست داریم مامانی   ماچ 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سهيلا
25 اردیبهشت 92 20:15
سلام.انشالله چه دختر چه پسر باشه فقط سالم باشه دوست داشتى به وبلاگ منم سر بزن خوشحال ميشم