رهام رهام ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

رهام، عشق مامانی و بابایی

هفته سی ام

سلام جیگولیه مامان خوبی عسلم؟ آره بابا خوبی از ورجه وورجه کردن و شیطونی هات معلومه که خدارو شکر خوب و سرحالی مامانی. عزیزم من و شما امروز وارد هفته سی ام شدیم و از این هفته تا آخر راهمون 10 هفته دیگه باقی مونده. چقد زود گذشت. ولی این روزای گرم و طولانی تابستونی دیر میگذرن. راستی خبر خوب اینکه فردا دارم میام که ببینمت عزیزم.  ببینم چقدی شدی جوجو طلا، چه شکلی شدی؟ خوب بزرگ شدی تو این مدت؟ عسلی جونم چهارشنبه رفتیم استخر و ورزش ، وای که چقد خوب بود فکر کنم شما هم کیف کردی. سعی میکنم دست کم هفته ای یه جلسه رو برم که زحمت بردنمون می افته رو دوش دایی جونی. آخه بابایی وقت نمیکنه. تازه 31 تیر یعنی دوشنبه هم سالگرد ازدواج منو بابای...
5 مرداد 1392

هفته بیست و هشتم و عکسای اتاقت جوجوی مامانی

سلام پسر نازم این هفته ای که گذشت هفته بیست و هشتم من و شما بود. عسل مامان شنبه رفتیم آزمایشم رو انجام دادم و یکشنبه هم واکسن کزاز زدم. و بالاخره کارای اتاقت تموم شد. البته بیشتر به خاطر این طول کشید که دو بار تغییر دکوراسیون دادیم و همه چیز جابه جا شد. عسلی من فکر کنم شما صدای مامانیو میشنوی و میدونی که دارم با شما حرف میزنم وقتی دستمو میذارم روی شکمم و قربون صدقت میرم و باهات حرف میزنم گوله میشی زبر دستم همونجا که دستمو گذاشتم بعدش وقتی نوازشت میکنم شروع میکنی به تکون خوردن و ورجه وورجه کردن. عاشقتم مامانی. از بابایی بگم که حسابی منتظر شماست و دل تو دلش نیست که این سه ماه باقی مونده هم به سلامتی بگذره و بیای بغلمون و حسابی می...
27 تير 1392

معنی اسم عسل مامانی

از پهلوانان ایرانی شاهنامه فردوسی  پسر  گودرز  و نوه کشواد  زرین کلاه  و همچنین پدر فرهاد بود او از شجاعان گیتی بود و در زمان کیخسرو جنگهای مردانه‌ای نمود. وی در جنگهایی که با تورنیان و خاقان چین و جنگهایی که به خونخواهی سیاوش برپا می‌شد، به فرماندهی گودرز پدر خود و یا رستم شرکت می‌کرد. در پهلوی همان گودرز کشوادگان در شاهنامه فردوسی است. در شاهنامه فردوسی گودرز کشوادگان به ظن یا از روی اخبار اساطیری کهن صاحب درفش شیر نشان معرفی شده‌است. رئو+هوم=رئوهام=رُهام 1- به معنای پرنده ای که شکارچی نیست، پرنده شکست ناپذیر .(در پارسی) 2- شراب با شکوه .(در اوستایی)، (س...
16 تير 1392

هفته بیست و هفتم و چکاب مامانی و عسلی

سلام پسری جونم خوبی مامانی؟ عسلکم دیروز برای چکاب رفتیم پیش خانم دکتر مهربونمون. اسم ایشون خانم دکتر فیروزه رحیمی هست و منو شما میریم بیمارستان صارم، هم برای چکاب و هم قراره ایشالا شما همونجا به دنیا بیای.  خدا روشکر عزیزم همه چیز خوب بود و خانم دکتر از وضعیت هردوتامون راضی بودن. برامون یه سونوگرافی نوشتن که باید نزدیکای تاریخ بعدی چکاب انجام بدیم و دو تا آزمایش. و ناگفته نماند که مامانی باید واکسن کزاز هم بزنم.  از ماه دیگه هم باید هر دو هفته 1 بار بریم پیش خانم دکتر. قربونت برم مامانی. خیلی دوست دارم و هر ثانیه خدای مهربونو به خاطر بودنت شکر میکنم و ازش سلامتی شما رو میخوام.  راستی عسل مامانی 31 هم...
16 تير 1392

هفته بیست و پنجم

جوجه ی ناز مامان سلام خوبی عسلم؟ قربونت برم مامانی که تکون خوردنات داره عوض میشه. میتونم حس کنم که بزرگتر شدی. ولی هنوز جات تنگ نشده و جا برای شیطونی زیاد داری.  عسل مامانی، این روزا مشغول چیدن اتاقت هستم. مامان جونت پرده های اتاقتو دوخته و با کمک بابایی وصلشون کردن. دست گلشون درد نکنه. عسلی آرزومه که منم مثل مامان جونت (مامانم) یه مامان نمونه باشم. خدا حفظش کنه برامون.  سعی میکنم زودتر اتاق شما رو آماده کنم که خیالم راحت بشه. آخه هرچی سنگین تر بشم کارا برام سخت میشه. بابایی که دلش ضعف میره برای اتاق شما. میگه اصن اینجا اتاق من و پسرمه.  به محض اینکه کارای اتاقت تموم بشه برات عکس میگیرم و تو وبلاگت میذارم ی...
5 تير 1392

یه روز خوب

سلام پسری  حالت خوبه جوجه مامان؟ ایشالا که خوب باشی.  عسل مامان هفته دیگه میریم پیش خانم دکتر مهربونمون تا چکاب بشیم و خانم دکتر برامون آزمایشهای این ماهو بنویسه. الان آخر هفته 24 هستیم و ابتدای ماه ششم.  پسر گلم امروز روز خوبی برای مامان بود. امروز همکار مامانی (خاله آناهیتا) با خواهر گلش خاله دنیا که دوست مامانی هم هست اومدن خونمون دیدن من و شما گلم، دلم براشون تنگ شده بود. دلم برای شرکت و همه سختی هاش و روزای خوبش هم تنگ شده . خیلی با هم حرف زدیم . خوشحالم که دوستای خوب و با معرفتی دارم که به یادم هستن.  ...
30 خرداد 1392

هفته بیست و سوم

سلام عسل مامان حالت خوبه پسرم؟ ایشالا که خوب باشی. جوجوی مامانی من و شما الان آخر هفته 23 هستیم و چند روز دیگه 5 ماه هم تموم میکنیم و میریم توی 6 ماه. هم دوست ندارم این روزای قشنگ زود بگذره و تموم بشه هم بیصبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستم. خیلی روزای قشنگی رو با تو دارم میگذرونم امید مامان. همه چیز شده به خاطر تو، برای تو.  عسل مامانی حسابی تو دلم خوش بگذرون و مواظب خودت باش. دوست دارم.  ...
20 خرداد 1392

عکس عسل مامان، پسر مامانی در هفته نوزدهم

سلام پسری مامان حالت خوبه وووول وووول مامانی پسرم الان تو هفته 21 هستیم. امروز میخوام عکسایی که توی هفته 19 که با بابایی رفته بودیم سونوگرافی رو برات بذارم. البته بابایی از کل 10 دقیقه ای که سونوگرافی میکردیم و میدیدیمت فیلم گرفت. منم حالا ازشون عکس میگیرم و برات میذارم. عسل مامانی دو سه روزه آروم شدی؟!    جمعه اینقدر ورجه وورجه کردی که نگو منم هی قربون صدقت میرفتم و شما هم انگاری خوشت اومده بود و ادامه می دادی.  ولی از شنبه تا امروز یه کمی ساکت شدی فقط چند تا حرکت واسم میزنی که نگرانت نشم. قربونت برم مامانی. نفس مامان واسم کلاس گذاشتی حالاااااااا     دوست داریم نبات مامان و بابایی ...
6 خرداد 1392

انتخاب اسم برای تو عسل مامان

سلام پسر مامان مامانی و بابایی داریم برات اسم انتخاب میکنیم ولی هنوز به نتیجه نرسیدیم. البته از یه لیست بلند بالا موفق شدیم به 3 تا اسم برسیم ولی حالا بین این سه تا اسم موندیم که آیا کدوم بهتره؟! اول "رهام" ،  دوم " مهرسام"   ، سوم هم "ویهان" خوب من و باباجونت از هر سه تاشم خوشمون اومد ولی اسم رهام رو من خیلی پیش از اینکه تو عزیز دلم باشی دوست داشتم. هر وقت در باره نی نی دار شدن با بابایی حرف میزدیم و نقشه میکشیدیم اسم شما رو رهام جون صدا میکردیم با اینکه هنوز نمی دونستیم  خدا بهمون دخمل میده یا پسملی، به خاطر همینم الان اسم رهام برای هردوتامون آشناتر هست و بهش عادت کردیم. ولی می خوایم که اسمی که برای شما انتخاب م...
31 ارديبهشت 1392

روز چکاب من و عسلی

سلام عسل مسلی مامان خوبی عزیز دلم  امید زندگی مامان دیروز رفتیم پیش خانم دکتر مهربونمون، خیلی معطل شدیم تا نوبتمون شد حسابی خسته شدیم ولی خدا رو شکر خانم دکتر گفت همه چیزت خوبه و نرمال. خدا رو هزاران بار شکر می کنم. بعد از اونم با بابایی و مامان جونت رفتیم برات کلی خرید کردیم، یه عالمه لباسای قشنگ قشنگ، وای خوش به حالت مامانی. انشاالله که همیشه سلامت باشی و ازشون استفاده کنی قشنگم. خیلی دوست دارم عسلم. میبوسمت  ...
30 ارديبهشت 1392