ششمین ماهگردت مبارک عسل مامانی
عسل مامان سال نو مبارک
البته با 19 روز تاخیر.
عزیز دلم شما امروز 6 ماه و 7 روزه شدی.
امسال عید برای همه ی ما یه عید خاص بود چون شما گل قشنگمون اولین سالی بود که کنارمون بودی و دلیل همه ی شادیمون شما بودی.
امسال تعطیلات من و بابایی تصمیم گرفتیم که خونه بمونیم و مسافرت نریم چون هوا سرد بود و همه جا هم حسابی شلوغ بود و با این وضعیت هیچ کجا بهتر از خونمون نبود.
11 فروردین شما واکسن زدی و این بار خیلی اذیت شدی، تا سه روز تبت بالا بود و بی اشتها شده بودی. بعد از اون هم انگار یه ویروسی گرفتی که تنت دونه های قرمز زد و حسابی کلافه بودی. روزی که واکسن زدی به خاطر تبت بردمت پیش دکترت که بهت قطره داد و گفت که باید چه کارایی انجام بدم تا تبت بالا نره، ولی با همه اینا تا چهاردهم تب داشتی و بعد هم که تنت دونه ریخت بیرون که دوباره بردیمت دکتر از ترسمون که نکنه سرخجه گرفته باشی که دکتر گفتن به خاطر تبت بوده ولی نی نی یکی از همکارای بابایی هم همینطور شده بود و دکترش تشخیص داده بود که یه ویروسه. به هر حال که مامانی هم خودت خیلی اذیت شدی و هم ما خیلی نگرانت شدیم ولی خدا رو شکر خوب شدی و تموم شد.
از کارات بگم :
داری سعی میکنی سینه خیز بری ولی زود خسته میشی و غرغر میکنی که برگردونمت.
با کمک میذارم چند لحظه بشینی
به دوتا وسیله ممنوع خیلی علاقه داری که هنوز موفق نشدی دهنت کنی یکی کنترل تلویزیون و موبایل.
اسباب بازی هاتو خیلی دوست داری و باهاشون خوب سرگرم میشی.
کتاب خیلی دوست داری و وقتی برات کتاب میخونم آروم میشی و گوش میدی و به عکساش خیلی توجه میکنی.
دو سه روزه یه صدا های جدید هم در میاری که مثلا حرف میزنی.
اینم عکسای عشق مامان
موقع تحویل سال خواب بودی
نیم سالگیت مبارک عشقم
رهام و بابایی در نقش رهام گردان
پسرم خیلی تب داشتی قربون چشات برم حال نداره
یه مدل خوابیدن رهام جونم
رهام و کیارش جون
دوست دارم عسل شیرینم